۱۳۹۱ شهریور ۱۱, شنبه

کفش های قرمز

MultiHoster
 دخترک طبق معمول هر روز، جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های فرمز رنگ با حسرت نگاه کرد. بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد: اگه تا آخر ماه، هر روز بتونی تمام چسب زخم هاتو بفروشی، آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم. دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت: یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه تا ... و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه افتاد و گفت: نه ... خدا نکنه ... اصلا کفش نمی خوام!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر